چهارشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۹

اقتباس از ادبیات فارسی برای تئاتر

اقتباس از ادبیات فارسی برای تئاتر

مهدی نصیری:

ادبيات فارسي و به ويژه شعر ايراني همواره ظرفيت‌هاي داستاني ارزشمندي را براي اقتباس نمايشي در خود داشته و اين پتانسیل‌ها گه‌گاه در آثار نمایشی معدودی به خوبي مورد اقتباس قرار گرفته‌اند.

شعر به عنوان مهم‌ترين ابزار بيان ايراني و به لحاظ در بر داشتن قالب‌هاي داستاني سرشار مي‌تواند به تقويتِ بخش مهمي از كمبودهاي ادبيات دراماتيك ما كمك كند. به علاوه اين ابزار ادبي بيان بدون‌‌شك برخاسته از نيازهاي تاريخي، فرهنگي، ملي و خاستگاه نيازهاي جمعي ايراني هم هست.
اگرچه در دوره‌هایی از تئاتر ایران تاکید و توجه به ادبیات برای تولیدات تئاتری به درستی مورد توجه قرار گرفته است، اما به واقع باید پذیرفت که بسیاری از حوزه‌های ادب ایرانی همچنان بکر و تازه هستند و هنوز هم جای اقتباس‌های مناسب و مطلوب از آنها در تئاتر ما خالی است. شاید اشاره و توجه به بخشی از مهمترین گنجینه‌های ادبی و پتانسیل‌های قوی‌ای که می‌توانند در اختیار تئاتر بگذارند با توجه به مقدمه ذکر شده خالی از فایده نباشد.
شاهنامه و دنياي داستان‌هاي نمايشي
قصه‌گويي و افسانه‌سرايي شايد قديمي‌ترين و كهن‌ترين شيوه داستان‌گويي در همه دنيا و تاريخ ادبيات داستاني و نمايشي جهان است؛ شيوه‌اي كه هم‌زمان با پيدايش نخستين جوامع و ادبيات حماسي از دگرگوني‌ها و تغييرات آن شكل گرفته و تا آنجا پيش رفته كه حماسه‌هايي چون «ايلياد»، «اوديسه»، «انه‌ايد»، «گيل‌گمش» و... همچنين شاهنامه فردوسي در ادامه آن به وجود آمدند.
همة اين آثار غني حماسي كه ريشه در تاريخ، اساطير و خصلت‌ها و آيين‌هاي بومي جغرافياي خود داشتند، بعدها مورد استفاده فراواني در ادبيات و هنر پيدا كردند و از شكوفايي تراژدي، و درام از قرن پنجم ميلادی گرفته تا «تروي»، ساخته‌شده در قرن بيست و يكم را به دنبال آوردند و در آينده نيز بدون شك منابع غني و مهمي را در اختيار بشر قرن‌هاي آينده قرار خواهند داد.
حماسه‌ها، شناسنامه‌هاي تاريخي و ملي كشورها هستند و با مجموعه‌اي از آنچه قالب روايت و شرح پهلواني‌ها و قهرماني‌هاي اساطير و قهرمان‌هايشان نشان مي‌دهند به يك شناسنامه بين‌المللي در چهارراه فرهنگي جهان نيز تبديل شده‌اند و به ويژه امروز در عصر اساطير و بازيابي هويت كهن‌الگوها ارزش دو‌چندان يافته‌اند.
شاهنامه (يا داستان بزرگان)، گنجينه حكيم ابوالقاسم فردوسي، نيز از جمله برترين حماسه‌هاي ملي است كه در جهان جزء پنج نمونة برتر شناخته شده و با ارزش‌هاي فراواني كه دارد هم‌پاي ديگر آثار مشابهش قابل تأمل است. اما شاهنامه با آنكه تا به حال بارها و بارها و به دست محققان و فردوسي‌شناسان بسياري بررسي شده و سال‌هاي سال در جلسات و پژوهش‌هاي مختلف، چه در قالب تحقيق و پژوهش و به صورت مقاله و يا پايان‌نامه‌هاي بسيار دانشجويي مورد توجه قرار گرفته است، هنوز نتوانسته به آن اندازه كه آثار هومر ويرژيل كاربرد نمايشي پيدا كرده‌اند، مورد استفاده قرار گيرد.
شايد يكي از مهم‌ترين كاربردهاي آثار مشابه شاهنامه، توجه و تأكيد و برداشت‌هاي نمايشي از اين آثار بوده باشد. اما شاهنامه، با وجود آنكه سراسر داستان و هماورد و قصه و تعليق و ماجراست، آنچنان كه بايد، دست‌مايه كار نمايشي قرار نگرفته است.
حال آنكه بسياري از داستان‌هاي شاهنامه به راحتي در انطباق با شاهكارهاي نمايشي جهان قرار گرفته‌اند و با مشابهت‌هاي بسيار زيادي هم به اثبات رسيده‌اند؛ شاهنامه با داستان‌ها و ماجراهاي بسيارش، در نخستين ديدگاه، شباهت‌هاي كاملاً ساختاري و ريشه‌اي با داستان‌ها، حماسه‌ها و نمايشنامه‌هاي مختلف رومي، يوناني، انگليسي، ايرلندي، يوگوسلاو، آلماني و... دارد كه البته همگي به صورت تحقيق و مقاله و يا در قالب پايان‌نامه‌هاي دانشجويي پژوهش شده‌اند؛ اما تعداد بسيار كمي از آن‌ها به يك نتيجة معلوم و مشخص رسيده‌اند و يكي از دلايل ناموفق ‌بودن آن‌ها در چهارراه فرهنگي جهاني هم، بدون شك، انسجام نداشتن و ناهماهنگي در تحقيق و همچنين حمايت اندك و پراكنده از پژوهش‌هاي مختلف در اين زمينه بوده است؛ در شاهنامه فردوسي، داستان فريدون و فرزندانش منطبق بر مضمون و ساختار داستاني نمايشنامه «شاه‌ليرِ» شكسپير است؛ اسفنديار رويين‌تن با آشيل يوناني و زيگفريد آلماني برابري مي‌كند؛ جريده و داستان مهجور مرگ او در شاهنامه كاملاً مشابه نمايشنامه «آنتيگون» سوفوكل است؛ سرگذشت پوركُشي رستم كاملاً مشابه فرزندكُشي پاريس در تروآ است؛ داستان و ماجراي سودابه با «فدر» تطبيق‌پذير است و نمونه‌هاي بي‌شمار ديگري که ذكرشان در اين فرصت نمي‌گنجد و چه بسا به لحاظ ارزش‌هاي دراماتيك و جنبه‌هاي نمايشي حتي ارزشمندتر از نمونه‌هاي معروف مشابهشان در ديگر نقاط جهان باشند نيز وجود دارند.
اما شايد آنچه باعث شده اين داستان‌ها ضمن ارزش و قدرت ادبي و نمايشي و با وجود قدمت بيشتر همچنان در داخل كشور و آن هم به صورت كاملاً محدود و مقطعي شناخته شده باشند و كمتر تلاشي براي معرفي آن‌ها به جهان صورت گيرد و آن چيزي كه مانع از به ثمر نشستن ميوه‌هاي اين گنجينه كهن ادبي بر روي صحنه‌هاي نمايش ما شده يا آن را به معدود حركات مقطعي محدود كرده است؛ بي‌گمان، بي‌توجهي پژوهشگران و هنرمندان و نمايشنامه‌‌نويسان ما بوده است.
شاهنامه كه در دوران نه‌چندان دور منبع شكل‌گيري شيوه‌هاي گوناگون نمايشي ايراني همچون نقالي، پرده‌خواني و... بوده است، شايد اگر به طور جدي و بنيادي هنرمندان، اديبان و مسئولان اين حوزه‌ها به آن توجه مي‌كردند، اكنون مي‌توانست منبع الهام و بستر مهمي براي شكل‌گيري و تحول تئاتر ايراني باشد، كما اينكه دست‌مايه‌ها و پتانسيل‌هاي چنين تحول عظيمي را به سادگي مي‌توان در لابه‌لاي اوراق آن و در بينابين سطور و خطوطي كه ماجراها و داستان‌ها را روايت مي‌كنند، مشاهده كرد.
در اين بخش بد نيست برخي شباهت‌هاي داستان شاهنامه و حماسه‌ پاريس را از منظر تطابقي توصيفي بازنگري كنيم:
پوركُشي در شاهنامه و نمونة مشابه.
در محدوده ادبيات فارسي قطعاً شاهنامه از گسترده‌ترين و غني‌ترين آثاري است كه در حوزه ادبيات تطبيقي قابليت تحقيق و تحليل را داراست؛ داستان‌هاي متعدد و مختلف شاهنامه را در مقايسه با آثار داستاني، حماسي و اسطوره‌اي بسياري از فرهنگ‌ها مي‌توان نمونه ارزشمندي در حوزه ادبيات حماسي دانست. بسياري از حماسه‌ها و داستان‌هاي اساطيري رومي و يوناني به صورت تطبيقي در كنار شاهنامه قرار مي‌گيرند.
پوركُشي، در داستان «رستم و سهراب»، يكي از قوي‌ترين و تأثيرگذارترين داستان‌هاي شاهنامه، از مهم‌ترين قالب‌هاي موضوعي است كه تاكنون نمونه‌هاي متعدد ايرلندي و يوناني و رومي آن در حوزه ادبيات تطبيقي شناخته شده‌اند. از اين شباهت و تطابق داستان، مي‌توان از افسانه پاريس و ماجراي ملاقات پسرش با هلن زيبا نمونه‌اي آورد:
«پاريس» شاهزاده شهر تروآ در جواني به شكار مي‌رود و چندي كه مي‌گذرد بر لب چشمه‌اي مي‌نشيند تا از آن آب بنوشد كه ناگهان چشمش به دختري زيبارو به نام «اوئنون» مي‌افتد. اوئنون اسطوره باروري، آب و صاحب چشمه است و قدرت شفادهندگي (طبابت) دارد.
چندي بعد اوئنون پسري به دنيا مي‌آورد كه حاصل ازدواج او با پاريس است. فرزند اوئنون و پاريس در كنار چشمه رشد مي‌كند و به مرز جواني مي‌رسد. او مدام نام پدرش را از مادر سراغ مي‌گيرد و اوئنون دو بار از پاسخ دادن طفره مي‌رود، تا اينكه يك روز تصميم مي‌گيرد همه چيز را به پسرش بگويد.
اوئنون اعتراف مي‌كند؛ پاريس كه حالا به پادشاهي تروآ رسيده پدر فرزندش است. پسر جوان براي يافتن پدر و معرفي خود، راهي قصر تروآ مي‌شود اما پيش از ديدن پدر با هلن روبه‌رو مي‌شود و خودش را فرزند پاريس معرفي مي‌كند؛ هلن از شنيدن اين خبر شوكه و بي‌هوش مي‌شود و بر زمين مي‌افتد. ناگهان پاريس از راه مي‌رسد و با ديدن مردي كه بالاي سر همسرش ايستاده بي‌درنگ شمشير مي‌كشد و پهلوي فرزندش را مي‌شكافد. هلن به هوش مي‌آيد و ماجرا را براي پاريس تعريف مي‌كند. پادشاه تروآ پس از آگاهي از ماجرا پيكر نيمه‌جان پسرش را بر دست مي‌گيرد و به اميد شفا يافتن او را به كنار آب (چشمه اوئنون) مي‌برد. اما خيلي دير شده و هيچ كاري از دست اسطورة آب و اوئنون شفادهنده برنمي‌آيد. پاريس با پشيماني و آزرم بسيار پسر جوانش را به آب مي‌سپارد و...
از طرف ديگر فردوسي در داستان پر از اندوه و اشك رستم و فرزند جوان او، سهراب، اين‌گونه روايت مي‌كند:
رستم، پهلوان ايراني، در مهماني شبانه‌اي در قصر تورانيان با دختري به نام تهمينه آشنا مي‌شود و با او ازدواج مي‌كند و از او صاحب فرزندي مي‌شود. پيش از ترك خانه، تهمينه نام سهراب را براي فرزندش برمي‌گزيند و بازوبندي به تهمينه مي‌دهد كه در جواني بر بازوي سهراب ببندد تا نشانه‌اي براي شناختن پسرش باشد.
چندين سال بعد از آن، سهراب، كه جوان برومندي شده است، به انگيزه يافتن پدر راهي سفر مي‌شود. روزگار پدر و پسر را، بي ‌آنكه متوجه نسبتشان با هم باشند، در دو سپاه مخالف در مقابل هم قرار مي‌دهد. رستم و سهراب با هم مبارزه مي‌كند و دركش و قوس ناوردگاه رستم، بي‌آنكه حريفش را شناخته باشد، پهلوي سهراب را با خنجري مي‌درد كه به دسيسه با زهر آغشته است. سهراب سخن از كين‌خواهي پدرش، رستم، به زبان مي‌آورد و پهلوان ايران‌زمين تازه مي‌فهمد كه چه گناهي مرتكب شده است. رستم نااميد و پُرآزرم پيكر نيمه‌جان پسرش را در بغل مي‌گيرد و به سمت آب مي‌رود و...
آنچه از مقايسه‌ اين دو داستان مي‌توان نتيجه گرفت، آنكه دو داستان مشابهت‌ها و مطابقت‌هاي بسياري با هم دارند كه در حوزه ادبيات تطبيقي قابل تحليل و بررسي است.
نخست آنكه هر دو پهلوان فرزندي دارند كه از ابتداي تولد آن‌ها را نديده‌اند و حالا در بستر فاجعه‌آميز داستان، بعد از سال‌ها، با او روبه‌رو مي‌شوند؛ فرزند پاريس و سهراب جواناني هستند كه به قصد يافتن پدرانشان سفري را آغاز مي‌كنند و در پايان اين سفر به دست پدرانشان كشته مي‌شوند. ناآشنايي پدر و پسر زمينة پيدايش فاجعه و تراژدي داستان را فراهم مي‌کند و در ضمن خود به عامل خلق فاجعه مبدل مي‌شود.
كشته شدن پسرها و نحوه اطلاع پدرانشان از نسبت آن‌ها با خود، نيز كاملاً شبيه به هم است. رستم و پاريس، زماني پسرانشان را بازمي‌شناسند كه ديگر كار از كار گذشته و فاجعه رقم خورده است. اين نوع آگاهي بعد از ارتكاب عمل، عمق فاجعه را شدت مي‌بخشد و تأثير تراژيك داستان را افزايش مي‌دهد.
دسيسه عامل مشترك ديگري است كه در هر دو داستان وجود دارد. پاريس قبل از ورود به قصر تروآ خودش را به نگهبان‌ها معرفي مي‌كند، اما آن‌ها با دسيسه و نيرنگ شخص سوم، بدون راهنمايي پسر جوان را نزد هلن مي‌فرستند و همين ترفند موجب كشته شدن او مي‌شود. در داستان فردوسي هم، شب پيش از مبارزه، رستم و سهراب بر بالاي تپه به تماشاي سپاه دشمن مي‌ايستند و از شخص سوم درباره سپاه مقابل سؤال مي‌پرسند. اما اين افراد با اطلاع از نسبت دو پهلوان موضوع را از آن‌ها پنهان مي‌كنند تا تراژدي داستان در غروب روز بعد اتفاق بيفتد.
از سوي ديگر، سهراب و فرزند پاريس، علاوه بر پدرانشان، كه قهرمانان بزرگي هستند، مادراني شبيه به هم دارند. تهمينه و اوئنون مدت كمي را با همسرانشان بوده‌اند، با زحمت فرزندانشان را بزرگ كرده‌اند و حالا بعد از كشته شدن آن‌ها تنها مي‌مانند؛ اوئنون و تهمينه هر دو به نوعي با طبابت آشنايي دارند. در شاهنامه فردوسي، تهمينه پزشك معرفي مي‌‌شود و اوئنون هم در كنار چشمه و با آب چشمه بيماران را شفا مي‌دهد.
بنابراين، مي‌توان برخي شباهت‌ها در پرداخت شخصيت، ساختار داستان و شكل روايت را در ميان هر دو داستان سراغ گرفت كه ادعاي تطابق ميان آن دو را به اثبات مي‌رساند.
شاهنامه فردوسي سرشار از اين مطابقت‌ها و شباهت‌هاست و محققان و كارشناسان بسياري تاكنون توانسته‌اند تطابق داستان‌هاي آن را با نمونه‌هاي مشابه از ديگر فرهنگ‌ها و ادبيات ساير ملت‌ها شناسايي و معرفي كنند. شناخت اين توانايي از شعر حماسي فارسي بزرگ‌ترين مدركي است كه توانايي ادبيات ايراني براي تقويت و ارزش‌بخشي به درام ملي را ثابت مي‌كند.
اما شاهنامه، علاوه بر آنچه مي‌تواند به عنوان ساختار و قالب داستاني نمايش به تئاتر هديه كند، به لحاظ تاريخي، اخلاقي، انديشه و... نيز منبع كامل و مهم و ارزشمندي است. جوانمردي، عدل و داد، آزادگي، استقلال، ميهن‌پرستي و خوش‌نامي با چنان زيبايي و ظرافتي در شاهنامه پرداخت شده‌اند كه بعيد به نظر مي‌رسد خوانندة اشعار و نمايشنامه را تحت تأثير قرار ندهد و از اين منظر هم بر ارزش و اعتبار اين گنجينة ادب پارسي افزوده شده است.
شاهنامه، با همه آنچه درباره‌اش مي‌دانيم، گنجينه‌اي است پنهان در سينه اوراق و سطور كه براي پي بردن به قابليت‌ها و توانايي‌هاي آن در ياري رساندن به درام و نمايش شكي نيست!
سر آرم من اين نامة باستان
به گيتي بماند ز من داستان
اندیشه ایرانی و تئاتر عرفانی
ترجمه‌هاي فراوان اشعار فريدالدين عطار نيشابوري به زبان‌هاي آلماني، فرانسوي، انگليسي، عربي، تركي و... نشان‌دهندة قدرت اين شاعر در برقراري ارتباط و انتقال سخن در خارج از مرزهاي فرهنگي سرزمينش است. شايد از خصوصيات برجستة اشعار عطار اين باشد كه مفاهيم، بدون محدوديت زماني و مكاني، را در قالبي از داستان و زبان شاعرانه با بياني جهاني عرضه كرده است. همين مسئله هم بيان منظورش را همه‌فهم و جذاب کرده است.
شعر عطار حاصل پرسه‌هاي دروني شاعر در جهان هزارتوي خود اوست. اين شعر انساني است كه در مسير تكامل صعودي‌اش ارزش و معرفت پيدا مي‌كند. از خود فراتر مي‌رود و با معناها و دنياهاي ديگر ارتباط مي‌يابد و در ادامه در يك قالب و ساختار داستاني ـ و ظاهراً ـ عيني اجازه ظهور پيدا مي‌كند.
ارزش شعر عطار را در هيچ يك از اين دو حوزه نمي‌توان ناديده گرفت. از يك سو، محتوا و ارزش معنايي شعر در حوزه معناشناختي واجد اهميت بسيار است؛ معنا در اين اشعار در پسِ لايه‌هاي بسيار پنهان است و با كنار رفتن هر يك از اين لايه‌ها بُعد تازه‌اي پيدا مي‌كند و گستره‌اي ديگر را آشكار مي‌سازد تا به هزارتوي جهان راه پيدا كند.
از سوي ديگر، قالب و ساختار ارائة مفاهيم نيز اهميت خودش را دارد؛ در شعر عطار ساختار روايت حاصل تصورات ذهني شاعر است كه از تلفيق معنا با جهان تصوير زاده مي‌شود. تصور و داستان ذهن، بهترين قالب ارائه معنا براي اشعار عرفاني عطار است. اشعاري كه وجوه مختلف آن را به لحاظ انگاره‌هاي دراماتيك نيز مي‌توان بررسي و تحليل كرد.
ارزش‌هاي زيبايي‌شناسانه و معنا‌شناختي در كنار قالب داستان و تصورات ذهني حاصل از آن را مي‌توان در شعر عطار جست‌وجو كرد. در كنار هم قرار گرفتن همه اين محدوده‌ها شايد مهم‌ترين عاملي باشد كه امكان استفادة دراماتيك را هم از شعر عطار به وجود مي‌آورد. اين اشعار به اشكال مختلف مي‌توانند دست‌ماية كار نمايشي قرار گيرند، زيرا مهم‌ترين ابزارهاي اين حوزه را در خود دارند. در كنار هم قرار گرفتن تصور ذهن و قالب داستاني مناسب و ساختاري اين امكان را به وجود آورده تا اشعار عطار قابليت پرداخت در قالب نمايش را هم داشته باشند.
برجسته‌ترين اثر عطار نيشابوري كه بارها در ايران و خارج از ايران به نمايشي تبديل شده و روي صحنه رفته است، بدون شك منطق‌الطير است. معروف‌ترين اجرايي كه از اين داستان عرفاني به اجرا درآمده نيز نمايشي به نام «مجمع مرغان» است كه پيتر بروك آن را روي صحنه برده است.
در اين داستان پرندگان به قصد يافتن سيمرغ سفر پُرمخاطره‌اي را آغاز مي‌كنند و پس از گذر از هفت مرحله (طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحيد، حيرت، فقر و فنا) به شناختي عميق و عرفاني از هستي، جهان و خودشان مي‌رسند:
چون نگه كردند اين سي مرغ زود
بي‌شك اين سي‌مرغ آن سيمرغ بود
خويش را ديدند سيمرغ تمام
بود خود سيمرغ سي ‌مرغ تمام
ويژگي كار عطار در وصف اين داستان، به لحاظ ارزش‌هاي معناشناختي و زيبايي‌شناسانه، نيز به هر دو جنبة ساختاري و محتوايي اثر برمي‌گردد و ناشي از انطباق دقيق فرم بر محتواي آن است. داستان كلي منطق‌الطير كه داستاني سفر پرندگان به ديار سيمرغ است، داستاني منسجم و قوي است كه براي تبديل شدن به نمايش و قرار گرفتن در قالب و ساختار نمايشي همة قوانين و قواعد كلاسيك نمايش ارسطويي را از آغاز، ميانه، پايان و حتي رعايت ديگر قواعد و تكنيك‌هايي چون تعليق و گره‌افكني و... در خود دارد. شايد اين مهم‌ترين ويژگي‌اي باشد كه كارگردانان داخلي و خارجي را براي كار بر روي جنبه‌هاي نمايشي منطق‌الطير ترغيب كرده است. به علاوه اينكه عطار در كنار اين رساله داستان اصلي سفر پرندگان، خرده روايت‌ها يا داستان‌هاي فرعي را هم به زيبايي آورده كه هم به صورت مستقل داراي ارزش ادبي و نمايشي هستند و هم در هم‌نشيني با روايت اصلي داستان كاركردي درست و زيبايي‌شناسانه دارند. برخي از آن‌ها نيز تا به حال به تنهايي دست‌ماية كارهاي نمايشي قرار گرفته‌اند.
براي نمونه مي‌توان به «آه يعقوب در فراق يوسف» در ادامه بخش «عذر آوردن صعوه» يا داستان «شيخ صنعان» در ادامه «چاره‌جويي مرغان از هدهد» اشاره كرد.
داستان تقريباً بلند «شيخ صنعان»، كه در قالب خرده‌روايت‌هايي همراه روايت‌ اصلي در منطق‌الطير آمده است، به تفصيل و در ساختاري كامل و منسجم جنگ و تقابل نفس را با دل در چارچوب داستاني زيبا ارائه مي‌دهد كه تا به حال در كارهاي زيادي از تئاتر دست‌مايه ساختار نمايشي قرار گرفته است. عطار اين داستان فرعي را همچون يك راوي و به سادگي آغاز مي‌كند:
شيخ صنعان پير عهد خويش بود
در كمال از هر چه گويم بيش بود
شيخ بود او در حرم پنجاه سال
با مريد چارصد صاحب كمال
عطار براي روايت داستانش، حتي آنجا كه لازم است، دست به پرداخت شخصيت هم مي‌زند و حتي اين شخصيت را به دقت بر اساس هدف داستان به سرانجام مي‌رساند و در زمينه تحول و دگرگوني نيز به طور كامل به آن مي‌پردازد. اما منطق‌الطير، علاوه بر ظاهر داستاني و ساختار روايي ارزش‌هايش را مديون محتواي عميق كلي و عرفاني‌اش است. زيبايي كار عطار در پرداخت اين رساله نيز به انطباق زيبايي‌شناسانه ساختار ساده و روان اثر با همين محتواي عميق برمي‌گردد كه با ابزار نماد و تمثيل صورت گرفته است. عطار با چنين مهارت و ظرافتي نمادها را به خدمت مي‌گيرد و در روايتش از آن استفاده مي‌كند كه اين نمادها در قالب داستاني، ارزش مستقل پيدا مي‌كنند و در لايه‌هاي زيرين و بخش مربوط به معناي آن نيز اهميتي چندبرابر مي‌يابند.
جانشيني پرندگان به جاي اشخاص و تيپ‌ها و جايگزين كردن سفري نمادين به عنوان مسير و طريق عرفان و رسيدن به شناخت در اين رساله آن‌چنان با مهارت و زيبا صورت گرفته كه در پايان مخاطب و خواننده‌اش را از رسيدن به مرحله پاياني و نتيجه و نهايت آن شگفت‌زده و سرشار مي‌سازد.
در واقع، دو بخش صورت و معنا هستند كه بر اساس آنچه در هستي وجود دارد، عطار از آن‌ها استفاده كرده است و اين معناپردازي هم اصل بديهي حكمت، عرفان و معنويت است كه شاعر از آن‌ها استفاده كرده است. عطار در منطق‌الطير از صورت براي ذكر معنا استفاده مي‌كند و اگرچه در ظاهر امر از آن استفاده مي‌كند اما در مجموع اصالت را به معنا مي‌دهد:
لفظ را ماننده اين جسم دان
معني‌اش را در درون مانند جان
روح يك اثر هنري در واقع معنايي‌ است كه در آن بيان مي‌شود، نه شكل و ظاهر تنها و تازه اهميت شكل و ظاهر هم به ميزاني از معنا كه در آن گنجانده شده و اينكه آن معنا چقدر درست بيان شده است بستگي دارد. منطق‌الطير از آن دسته آثاري است كه هم شكل و هم معنا را به زيبايي با هم منطبق كرده و در اختيار دارد.
خیام و اشاره به فلسفه و تاریخ
غياث‌الدين ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام، عمر خيام، در سال 439 هجري، در يكي از بدترين دوره‌هاي تاريخي هم‌زمان با حمله تركان سلجوقی به خراسان در نيشابور متولد شد.
او به دليل علاقه وافرش به رياضيات و نجوم، نيشابور را به مقصد سمرقند و بعدها اصفهان ترك كرد، اما بازگشتش به نيشابور زمينه تولد دوباره وي را فراهم کرد و مهم‌ترين كارها و تأليفات خيام در اين دوران، در خراسان، به انجام رسيد.
خيام علاقه‌ زيادي به علوم مختلف از جمله فلسفه، مكانيك، هواشناسي و... داشت، اما مهم‌ترين ويژگي‌اي كه شهرت و اعتبار بيشتري برايش فراهم آورد، علاقه او به ادبيات بود. هرچند كه حكيم نيشابوري رساله‌اي هم در مورد «موسيقي» دارد و در حوزه «هندسة تزئيني» هم كار كرده است؛ اما در واقع اين رباعيات خيام هستند كه پس از ترجمه فيتز جرالد باعث شدند به واسطه ارزش ادبي و فلسفي زباني جهاني يافته‌ و ارزش و اعتبار اين شاعر را نيز جهان‌شمول کنند.
همان‌ گونه كه ذكر شد رباعيات خيام نخستين بار توسط فيتز جرالد به انگليسي ترجمه شد و در دسترس جهانيان قرار گرفت و نام او را در رديف بزرگ‌ترين شاعران جهان مطرح کرد.
اين رباعيات، البته، به واسطة ترجمه‌هاي مختلف و تفاسير گوناگون، در سراسر دنيا به شكل‌هاي متفاوتي تعبير و تفسير شد كه سال‌هاي سال با مخالفت‌ها و حمايت‌ها غرض‌ورزانه هم مورد سوء استفاده قرار گرفتند.
دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن در سخنراني‌اي در دهلي نو در اين رابطه مي‌گويد: «اين تصور عاميانه‌اي كه درباره خيام پيدا شده، بايد به دور افكنده شود. از غم دنيا خارج شدن، مسئوليت را از خود دور كردن، به عيش و نوش‌هاي سبك گذراندن، به هيچ وجه، حرف خيام نيست. بلكه يك اندوه عميق در اوست كه نوعي نوشداروي ضد تاريخ و ضد مصايب بيابد و بار زندگي را سبك كند. گذران زندگي بشر در واقع درخشان نبوده است. بداند چرا چنين است. مي‌خواهد آن را بكاود. هدف، روشن‌بيني است... و آن هم تكرار به خوش گذراندن و بهره‌وري از زندگي تا حد زيادي جنبه نمادين دارند. خيام واقعاً‌ نمي‌خواهد بگويد شما تمام عمر برويد بنشينيد در گوشه‌اي و به اين روش عمر بگذرانيد.»
خيام به دنبال چرايي و چيستي زندگي است و از همين روي پيش از هر چيز نام فيلسوف را بر او نهاده‌اند. همين به دنبال منبع و مقصد بودن، گذر از اين مرحله به مرحلة بعد هم هست كه در اشعار او اهميت پيدا مي‌كند و برجسته مي‌شود. زندگي؟!
در كارگه كوزه‌گري رفتم دوش
ديدم دوهزار گوزه‌ گويا و خموش
ناگاه يكي كوزه برآورد خروش
كو كوزه‌گر و كوزه‌خر و كوزه‌فروش
خيام در اشعارش جهاني مبتني بر تصور را بيان مي‌كند تا از واپس اين تصورات به تصوير دقيقي نسبت به حقيقت دست پيدا كند و همين حقيقت و چيستي و معناي آن سؤالي است كه در مقام يك فيلسوف با آن مواجه است.
خيام، علاوه بر زمينه‌هاي مذكور كه ادبيات و هنر را هم شامل مي‌شود، هرچند علاقه چنداني به نوشتن نداشته است، رساله‌اي فرهنگي هم درباره تاريخ و آداب و رسوم مي‌نويسد.
نوروزنامه، اثري است منسوب به عمر خيام كه در آن نوروز و پيدايش آن، مراسم و آيين‌هاي مربوط به آن، در دربار ساسانيان، بررسي شده است. او در اين رساله با شيفتگي تمام درباره آيين جهان‌داري شاهنشاهان كهن ايران مي‌پردازد و حتي چند تن از آن‌ها را نيز به لحاظ تاريخي معرفي مي‌كند. در ضمن، در رباعيات خيام، كه بدون شك متأثر از زمانه و دوران زندگي اوست، ويژگي‌هاي مهم تاريخي ديگري هم وجود دارد كه برخي از آن‌ها حتي در حوزه‌هاي مختلف به عنوان سند و مدرك كاربرد پيدا مي‌كنند.
براي مثال، در كتاب نمايش در ايران بهرام بيضايي، در بخش «نمايش‌هاي پس از اسلام» و قسمت نمايش‌هاي عروسكي به يكي از رباعيات خيام استناد مي‌كند تا وجود نمايش عروسكي را در قرن پنجم هجري در ايران ثابت كند.
مشهورترين گفته در مورد خيمه‌شب‌بازي رباعي خيام (قرن‌ ششم و هفتم) است:
ما لعبتكانيم و فلك لعبت‌باز
از روي حقيقتي نه از روي مجاز
بازيچه همي كنيم بر نطع وجود
افتيم به صندوق عدم يك يك باز
در دلالت اين رباعي بر وجود نمايش‌هاي عروسكي در آن عصر شكي نيست و بنابر آن معلوم است كه خيام، نطعي كه عروسك‌ها را روي آن به بازي مي‌آوردند و همچنين صندوق را، كه پس از پايان نمايش عروسك‌ها را در آن مي‌نهادند، به ياد داشته است.»
در اين كتاب همچنين بيضايي براي اثبات وجود «فانوس خيال» در بخش سايه و نمايش هم يكي ديگر از رباعيات خيام را مي‌آورد:
اين چرخ فلك كه ما درو گردانيم
فانوس خيال از او مثالي دانيم
خورشيد چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صوريم كاندرو حيرانيم
اين اعتبار و استناد را كه نمونه‌هاي ديگري از آن نيز در ميان رباعيات خيام وجود دارد، مي‌توان دليل مهمي بر دقت و ريزبيني شاعر در رابطه با جهان پيرامون او دانست. علاوه بر اين، همين نمونه‌ها هم هستند كه دو پهلوبودن و نمادگرايي اشعار وي را به اثبات مي‌رسانند. خيام بيش از دو قرن است كه به عنوان شاعر و فيلسوف ايراني براي جهانيان شناخته شده و به زحمت مي‌توان نمونه مشابهي براي اين گنجينه ارزشمند علم و ادب فارسي پيدا كرد و دريغ آنكه خود ما كمتر از ديگران به آن پرداخته‌ايم.

منابع:
1. quatrains khayyamiens, Mahdy fouladvand, publiees par le Ministere De la culture Et des Arts, 1980.
2. قابليت‌هاي نمايشي شاهنامه، محمد حنيف، سروش، 1384
3. شناخت اساطير ايران، جابر عناصري، سروش، چاپ دوم، 1382
4. شاهنامه فردوسي و تراژدي آتني، خجسته‌كيا، علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1384
5. شاهنامه فردوسي، حماسه جهاني، مجموعه سخنراني، سروش، 1356
6. نهادينه‌هاي اساطيري در شاهنامه فردوسي ـ مهوش واحد دوست، سروش، 1379
7. منطق‌الطير، كامل احمدنژاد و فاطمه ص-نعتي‌نيا، انتشارات زوار، چاپ سوم، 1379

شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹

”مريم كاظمي” نمايش "قصر یک بچه موش" را در فرهنگسراها اجرا مي‌كند

نمايش "قصر یک بچه موش" نوشته و كارگرداني"مريم كاظمي"به صورت دوره‌اي در فرهنگسراها اجرا مي‌شود.

اين كارگردان، بازيگر و نويسنده تئاتر كه چندي قبل نمايش"قصر یک بچه موش" را در فرهنگسراي ارسباران روي صحنه آورده بود، در گفت‌وگو با سايت ايران تئاتر گفت:« اين نمايش عروسکی و موزیکال را خودم به همراه برخي هنرجويان به صورت دوره‌اي در فرهنگسراها اجرا مي‌كنيم و هم اكنون مشغول اجراي نمايش در فرهنگسراي فردوس هستيم. به احتمال زياد بعد از پايان اجرا در اين فرهنگسرا در فرهنگسراي نور اجرا خواهيم داشت. داستان نمايش درباره دوستی یک پسر بچه نه ساله به نام شهرام و یک بچه موش به نام موشک است.»
"مريم كاظمي" در ادامه خاطرنشان كرد:« به عنوان مشاور كارگردان نمايش "خطر مجسمه عبيد جدي است" با عزت الله مهرآوران همكاري مي‌كنم.»
وي ادامه داد: «اين نمايش نوشته و كارگرداني عزت‌الله مهرآوران است كه در بخش چشم‌انداز بيست‌ونهمين جشنواره بين‌المللي تئاتر فجر پذيرفته شده و من در اين كار دستار مهرآوران هستم.»
كاظمي با اشاره به مضمون نمايش گفت: «داستان در مورد سو تفاهمي است كه درباره مجسمه عبيد زاكاني پيش مي‌آيد. مجسمه توسط مجسمه‌سازي ساخته مي‌‌شود اما ادامه كار به دلايلي متوقف مي‌شود.»
مريم كاظمي مدتي قبل نمايش "به زير پاهات نگاه كن" را در تالار هنر كارگرداني كرده بود.

کتاب برای مخاطبان جوان

تئاتر براي مخاطبان جوان در دو جلد منتشر شد 4 آبان 1389 ساعت 15:48

مجموعه دو جلدي «تئاتر براي مخاطبان جوان» حاوي 44 نمايشنامه بلند براي نوجوانان به كوشش حسين فدايي‌حسين و منوچهر اكبرلو منتشر و روانه بازار كتاب شد._
به گزارش خبرگزاری كتاب ايران(ايبنا)، اكبرلو درباره اين كتاب توضيح داد: اين نمايشنامه‌ها از دو كتاب «بيست نمايشنامه بلند براي كودكان» و «هشت نمايشنامه براي بچه‌ها» انتخاب شده كه عموما از سوي كارگردان و مديران تئاترهاي كودكان و نوجوان سراسر دنيا معرفي شده‌اند.

وي ادامه داد: نمايشنامه‌های موجود در اين دو جلد كتاب به چند دسته تقسيم شده كه بخشي از آنها به خوبي و با كمترين تغيير، امكان اجرا روي صحنه‌هاي تئاتر ايران را دارد. بنابراين حضور اين متون روي صحنه‌ مي‌تواند نمايش‌هاي ايراني را فني سازد.

اكبرلو افزود: دسته دوم نمايشنامه‌هاي است كه براي اجرا در ايران نيازمند آداپته شدن است و دسته سوم آثاري است كه با هدف آشنايي با ادبيات نمايشي قوي و مطرح كودكان و نوجوانان در جهان منتشر شده‌اند. به عبارت ديگر هر بخش از اين نمايشنامه‌ها رويكرد و هدفي را تامين مي‌كند، البته به هنگام ترجمه نيز تغييراتي در برخي متون ايجاد شده تا متناسب با شرايط فرهنگي جامعه باشد.

وي گفت:‌ آثاري كه در اين مجموعه مي‌خوانيد به موضوعاتي چون رابطه با خانواده و دنياي پيرامون، تحمل و مدارا در سختي‌ها، مسئله بلوغ و كودكان و نوجوانان در معرض آسيب و مانند آن مي‌پردازد.

در جلد نخست اين مجموعه، نمايشنامه‌های «وايلي و مرد پشمالو» نوشته سوزان زدر ترجمه مرسم سلطانيان، «عنكوبتي به نام شارلوت» نوشته جوزف رابينت ترجمه بهزاد نژادقنبر، «كرينگل» نوشته مارک مدوف با ترجمه مژده ثامتی، «دوگ برين» نوشته ميشل ولر با ترجمه حسين فدايي‌حسين، «رزی واقعی» نوشته موريس سنداک با ترجمه حسين فدايي‌حسين، «مردان خردمند شلم» نوشته ساندرا فنيچل آشر با ترجمه نيما آزاد گيلانی، «ديو و دلبر» اثر كنستانتين كنگدون ترجمه گلرخ بروجردی، «هزار درنا» اثر كاترين شولتز ميلر ترجمه غزل يزدان‌پناه، «حقه بازان» اثر لول سوارتزل ترجمه سعيده رمضان‌زاده، «بزرگ مرد كوچک» نوشته آرنولد روبين ترجمه آيدين جعفرپور و «ميگل» اثر ليزا لومر با ترجمه منيژه گودرزی ارايه شده است.

جلد دوم اين مجموعه حاوی 22 نمايشنامه «باغ مخفی» نوشته پاملا استرلينگ با ترجمه گلرخ بروجردی، «كتاب جنگل» نوشته ادوارد مست با ترجمه طيبه جعفری، «مرد نامرئی» تنظيم برای صحنه لن جنكين ترجمه منيژه گودرزی، «كلاغ و راسو» تنظيم برای صحنه جيم لئونارد. جي.آر ترجمه سحر ابراهيمی مهر و اركيده حسينی، «دوک كاهاناموكو در برابر دزدان موج» نوشته اريک اوورماير با ترجمه سيمين غلامی، «شرق خورشيد و غرب ماه» نوشته تينا هو ترجمه نغمه يزدان‌پناه، «شاهين» اثر نوشته گرگ پالمر ترجمه حسين‌فدايی‌حسين، «مسری به نام درنا» اثر باربارا كارليسل ترجمه احمد كوليوند، «هاش: مصاحبه‌ای با تلويزيون» نوشته جيمز استيل با ترجمه مژده ثامتی، «كايوت مي‌گويد» اثر جان كافمن ترجمه ئه‌ستيره مرتضايی و «پري دريايي» نوشته لاوری بروكس گلبين ترجمه سعيده رمضان‌زاده است.

هر جلد از اين مجموعه در شمارگان 2000 نسخه و با قيمت 18500 از سوي انتشارات نمايش روانه بازار كتاب شده است.